
مینی رمان ستاره من پارت دوم
سلام بچه ها بابت تاخیر ببخشید 🎀💙
تینا؟ واقعا انگار لال شده بودم فکر کردم و اگه اشتباه نکنم مامانم تینا رو با دوست پسرش پژمان بیرون دیده😓
وای خداکنه به من شک نکرده باشع نمیدونستم چی بگم فقط وانمود میکردم همچی عجیبه و منظور مامان رو نمیفهمم ولی برام مثل روز روشن بود کارم ساخته است باید به آرمان میگفتم ولی خب نمیشد که با وجود مامانم و این شرایط بگم آرمان عشق منه بهترین منه که بدونشک بدون اون نمیتونم نفس بکشم
خلاصه به زور رفتم خونه، داداشم سپهر هم خونه بود چون اون اکثر وقت ها بیرونه حیف که مامان فقط مشکلش با منه وگرنه سپهر ۴ سال از من کوچیکتره و دوست دختر داره مامان نمیدونه ولی خب پیگیری هم نمیکنه سپهر کجا میره. من همچیز سپهر رو میدونم و سپهر هم همه چیز منو یعنی دعوا های خواهر برادریمون زیاده ولی حداقل هوای همو داریم و نصفه شب صبحت میکنیم چون اتاق هامون یکیه یعنی فعلا اینجوریه چون اتاقش به خاطر سوسک سمپاشی شده. خلاصه امشب کل ماجرا رو واسه ی سپهر تعریف کردم گفت که بهتره فعلا سمت دانشگاه نرم و تو خونه باشم . داشتم فکر میکردم که چشمام کم کم بسته شد.......
پایان پارت دوم حمایت کنید🎀